Social & Personal

درباره تمامی رویداد ها می باشد


ماشین نو ندیده ! "شعر طنز"

                        

                                

همسايه‌مون ماشين نوخريده                   نگاش بكن تازه از را رسيده

بذاربگم يواشكي يه حرفي                      دور از جونت خيلي نديدبديده

ازوقتي كه این ماشينوخريده                   خواب خوش از چشماي ماپريده

بگم چرا؟بابوق ميگه حرفاشو                  انگاريكي  زبونشو بريده

يه بوق يعني آهاي  سلام همسايه           دوتا یعنی:خداحافظ فريده!

نصف شبي تازه ميادبه خونه                    تابخوابه دیگه آفتاب دميده

هف هش تابوق يعني درو واكنين              که خسته‌م ورنگ رخم پريده

خدانياره اونروزو كه شاده                        ياوقتي كه چيزميزايي خريده

صداي بوق قط نميشه يه لحظه                اي خدا جونمون به لب رسيده

كاشكي گرفتاري فقط همين بود               تازگيا يه  دزدگيرم  خريده

بوق كه تموم شد صداي سوت مياد           اينم يه جور تمدن جديده !

ظهرا ديگه نوبت بچه هاشه                      خونه خرابه اونیکه خوابيده

هی صدای آژیرو در میارن                      اين يكي ازصدتابوقم شديده!

ميپرم از خوابو بافرياد ميگم:                  انگاری اسرافيل توصوردميده!

دو شنبه 19 تير 1391برچسب:,

|
 
اندرز پدر به پسرش ! شعر طنز


 

 

 

قصّه شنیدم که جوانی عَزَب

 

 

 

 

از مرض عشق شبی کرد تب

 

 

 

 

 

در دل خود کرد کمی جستجو

 

 

 

 

یافت در آن مهر یکی ماهرو ‏

 

 

 

 

 

دید که کار دلش  از کف شده‏

 

 

 

 

بهرۀ او رنج   مضاعف شده

 

 

 

 

 

باخته یکجا همه سرمایه را

 

 

 

 

فتنه شده دختر همسایه را

 

 

 

 

 

رفت و به گوش پدر آواز داد

 

 

 

 

شرح غم انگیزی از آن راز داد:

 

 

 

 

 

‏«کای پدر آشفته و شیدا شدم

 

 

 

 

عاشق یک دختر زیبا شدم

 

 

 

 

 

چون بدهم شرح ز حالات او

 

 

 

 

عاجزم از وصف کمالات او

 

 

 

 

 

از مه خود می دهمت آگهی

 

 

 

 

ترم نُه است آن مهِ دانشگهی‏

 

 

 

 

 

گرچه پی مدرک مامایی است‏

 

 

 

 

‏«در  همه کاریش توانایی است»!

 

 

 

 

 

شاعر و خطاط و ترومپت نواز

 

 

 

 

کوزه گر و گچبر و گلگیر ساز!‏

 

 

 

 

 

صاحب شش قطعه مدال جودو‏

 

 

 

 

‏«خاله شکردونه» ی کانال دو!‏

 

 

 

 

 

بیشتر از این چه بگویم پدر؟

 

 

 

 

عاشق دلخسته ی اویم پدر!‏

 

 

 

 

 

وقت ز کف می رود و گشته دیر

 

 

 

 

لطف کن از بهر من او را بگیر!»

 

 

 

 

 

گفت پدر:« کای پسر خامدست

 

 

 

 

ای زده بر دامن اوهام، دست

 

 

 

 

 

ای که تبت رد شده حال از چهل

 

 

 

 

این تب و تاب از سر پوکت بهل!‏

 

 

 

 

 

عشق چه و کشک چه، ای نوجوان!‏

 

 

 

 

خربزه آب است، بکن فکر نان

 

 

 

 

 

مگذر از این بادیۀ پرخطر

 

 

 

 

الحذر از عشق بُتان الحذر!

 

 

 

 

 

نیست تو را  خانه و ماشین و کار‏

 

 

 

 

دختر کس را چه شوی خواستگار؟

 

 

 

 

 

چون شوی از مشکل مسکن رها؟

 

 

 

 

این تو و این رهن و اجاره بها!‏

 

 

 

 

 

ای که شدی بر نگهی مبتلا

 

 

 

 

یک نظر انداز به نرخ طلا

 

 

 

 

 

قیمت اجناس ندیدی هنوز

 

 

 

 

طعم گرانی نچشیدی هنوز

 

 

 

 

 

بیش مگو یاوه، مزن حرفِ زن

 

 

 

 

در حد یارانۀ خود حرف زن!‏

 

 

 

 

 

سفره ی خالی چو ببینی عیان

 

 

 

 

عشق خودت را ننمایی بیان...»‏

 

 

 

 

 

بسکه از انواع  بلا کرد یاد

 

 

 

 

رعشه بر اندام پسر اوفتاد

 

 

 

 

 

نعره زد و رو به خیابان نهاد

 

 

 

 

روز دگر سر به بیابان نهاد

 

 

 

 

 

 

 

 

حال نشسته ست توی خاک و خُل

ای پدر عشق بسوزد به کُل!‏


دو شنبه 19 تير 1391برچسب:,

|
 
فرقش زمین تا آسمون ِ !

دلبركم كاش میفهمیدی ،
من دل‌گیر نیستم ،
دلم گیره !

دو شنبه 19 تير 1391برچسب:,

|
 
اونا هذیون گفتن !


لعنت به هر كسی كه گفت هرچی پیش آید خوش آید ،
آخه اون چه میدونه از وقتی تو رفتی هرچی پیش اومد ، بد اومد !

دو شنبه 19 تير 1391برچسب:,

|
 
اعتراف سخت !

كسل شدم از تكرار

تكراري كه راه فراري ازش هست اما من ادمش نيستم

دو شنبه 19 تير 1391برچسب:,

|
 
دخترک ترشیده



 

دختری با مادرش در رختخواب


درددل می کرد با چشمی پر آب


گفت:مادر حالم اصلا خوب نیست


زندگی از بهر من مطلوب نیست


گو چه خاکی را بریزم بر سرم؟


روی دستت باد کردم مادرم!


سن من از بیست وشش افزون شد


دل میان سینه غرق خون شد


هیچ کس مجنون این لیلا نشد


شوهری از بهر من پیدا نشد


غم میان سینه شد انباشته


بوی ترشی خانه را برداشته!


مادرش چون حرف دختش را شنفت


خنده بر لب آمدش آهسته گفت:


دخترم بخت تو هم وا می شود


غنچه ی عشقت شکوفا می شود


غصه ها را از وجودت دور کن


این همه شوهر یکی را تور کن!


گفت دختر مادر محبوب من!


ای رفیق مهربان و خوب من!


گفته ام با دوستانم بارها


من بدم می آید از این کارها


در خیابان یا میان کوچه ها


سر به زیر و با وقارم هر کجا


کی نگاهی می کنم بر یک پسر


مغز یابو خورده ام یا مغز خر!؟


غیر از آن روزی که گشتم همسفر


با سعیدویاسر وایضا صفر


با سه تاشان رفته بودم سینما


بگذریم از مابقی ماجرا!


یک سری هم صحبت صادق شدم


او خرم کرد آخرش عاشق شدم


یک دو ماهی یار من بود و پرید


قلب من از عشق او خیری ندید


مصطفای حاج علی اصغر شله


یک زمانی عاشق من شد،بله


بعد جعفر یار من عباس بود


البته وسواسی وحساس بود


بعد ازآن وسواسی پر ادعا


شد رفیقم خان داداش المیرا


بعد او هم عاشق مانی شدم


بعد مانی عاشق هانی شدم


بعدهانی عاشق نادر شدم


بعد نادر عاشق ناصر شدم


مادرش آمد میان حرف او


گفت: ساکت شو دگر ای فتنه جو!


گرچه من هم در زمان دختری


روز و شب بودم به فکر شوهری


لیک جز آن که تو را باشد پدر


دل نمی دادم به هرکس اینقدر


خاک عالم بر سرت ،خیلی بدی


واقعا که پوز مادر را زدی
.......

دو شنبه 19 تير 1391برچسب:,

|
 
پـَـ نه پَــ1


از دستشویی اومدم بیرون، همکارم منتظر وایستاده منو دیده میگه،

تو بودی تو دستشویی؟ میگم پـــ ن پــــــ سه نفر دیگه هم بودن، من اول شدم!



زنگ زدم 115، میگه آمبولانس میخواین قربان؟ پـَـَـ نَ پـَـَــــ یه پلیس 110 میخوام,


مرغ و از فریزر در آوردم میگه می خوای غذا درست کنی ؟!
پـَـَـ نَ پـَـَــــ خانوادش اومدن از سردخونه میخوان ببرن خاکش کنن !



زنگ زدم میگم مامان بیا منو گرفتن... میگه خاک تو سرم, گشت ارشاد؟ میگم پـَــــــ نَ پـَــــ مرکز نخبگان ایران


تو فرودگاه دارم با رفیقم حرف میزنم یارو داره رد میشه میپرسه: شما ایرانی هستین؟
می گم: پـَـــ نــه پـَـَــــ ما چینی هستیم فقط روی ما فارسی ساز نصب کردن


دختره اومده واسه استخدام ، میگم خانم این فرم رو بگیر . میگه : پرش کنم ؟
میگم : پـَـــ نــه پـَـــ روزی 3 دفعه تو آب حل کن بخورش ، شاید بختت وا بشه



پنج شنبه 18 بهمن 1390برچسب:پـَـ نه پَــ,جوک,اس ام اس,,

|
 
جوک2

یک شب یک نفر از کنار قبرستون رد میشده میبینه همه مرده ها روی قبرشون نشستن. ازشون میپرسه چی شده.میگن سوالهای شب اول قبر لو رفته.گفتن بیرون بشینید تا از دوباره سوال طرح کنیم.


بزه اکس  میخوره میره لب خیابون وایمیسته و میگه : دربست کشتارگاه


ترکه 1000 تومن میندازه تو صندوق صدقات . تا شب کنار صندوق وامیسته و هر کی میخواسته پول بندازه میگه برو من حساب کردم!


یه روز یه کامیون گلابی داشته توی جاده می رفته که یه دفعه می‌افته توی یه دست‌انداز، یکی از گلابی‌ها می‌افته وسط جاده، بر می‌گرده به کامیون نگاه می‌کنه و میگه: گلابی‌ها، گلابی‌ها! گلابی‌ها میگن: گلابی، گلابی! کامیون دورتر می شه، صداشون ضعیف‌تر می شه. گلابی میگه: گلابی‌ها، گلابی‌ها! گلابی‌ها می گن: گلابی، گلابی! باز کامیون دورتر میشه، گلابی میگه: گلابی‌ها، گلابی‌ها! اما صدای گلابی دیگه به گلابی‌ها نمی‌رسه! گلابی‌ها موبایل راننده رو می گیرن و زنگ میزن به موبایل گلابی، اما چه فایده که گلابی ایرانسل داشته و توی جاده آنتن نمی‌داده! گلابی یه نفر رو پیدا می‌کنه که موبایل دولتی داشته، زنگ می‌زنه به راننده و می گه: گوشی رو بده به گلابی‌ها، وقتی که گلابی‌ها گوشی رو می گیرن، گلابی میگه: گلابی‌ها، گلابی ها! گلابی ها می گن: گلابی، گلابی! . . .

پنج شنبه 17 بهمن 1390برچسب:,

|
 
جوک1

دکتر به یارو میگه : دوتا خبر بد دارم اولیش اینه که تو فقط بیست و چهار ساعت زنده میمونی یارو میگه دومیش چیه؟ دومیش اینه که دیروز یادم رفت اینو بهت بگم


 

 

از یک دیونه میپرسن چرا دیونه شدی؟

میگه من یک زن گرفتم که یک دختر 18 ساله داشت

دختره زنم با  بابام ازدواج کرد. پس زنم مادرزنه مادرشوهرش شد

دختر زن من پسری زایید که داداشه من و نوه ی زنم بود . پس نوه ی منم بود

پس من پدربزرگه پسرم بودم . پس زن من…..  زیاد فکر نکن! قاطی میکنی


پنج شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,

|
 
تصاویر دیدنی(1)


نمايشگاه خودرو آمريكاي شمالي در ديترويت ميشيگان

نمايشگاه خودرو

 


 


اعضاي ستاد انتخاباتي ران پاول نامزد جمهوريخواه انتخابات رياست جمهوري آمريكا مشغول پاسخ دادن به تلفن هاي شهروندان در نيوهمشاير

ران پاول

 


 


گرداندن مجسمه مسيح در شهر مانيل فيليپين

فيليپين

فيليپين

 


 


نمايي زيبا از ساحل سالتبورن بريتانيا

ساحل سالتبورن

 


 


يك زن سوري در حال صحبت با ناظران اتحاديه عرب در كليسايي در دمشق

ناظران اتحاديه عرب

 


 


زدن ماسك در جريان يك فستيوال آييني در سوييس

فستيوال

 


 


پرش جادوگري به داخل رودخانه سونگوا در هاربين چين

رودخانه سونگوا

 


 


گرم شدن زائران هندو با آتش در اطراف رود شالي در كاتماندو نپال

زائران هندو

 


 


حمله يك پلنگ به يك مرد در هند. اين پلنگ يك تن را كشت و 3 تن ديگر را زخمي كرد. اين پلنگ در نهايت دستگير و به حيات وحش منتقل شد

پلنگ

چهار شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,

|
 


"oben" به زبان آلمانی به معنی بالا می باشد. بلند آسمان جایگاه من است.
farshad_soeden@yahoo.com

 

Farshad Moazen

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان Social & Personal و آدرس oben.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





قوانين حقوقي
کانون وکلای دادگستری مرکز
ردیاب خودرو

 

 

ماشین نو ندیده ! "شعر طنز"
اندرز پدر به پسرش ! شعر طنز
فرقش زمین تا آسمون ِ !
اونا هذیون گفتن !
اعتراف سخت !
دخترک ترشیده
ندانسته به اعدام محکوم نشوید ! Danger
عکس(3)
{دانشکده من}مدرسه خلبانی آرتا کیش ( Arta kish Pilot Trining Shools )
پـَـ نه پَــ
پـَـ نه پَــ1
جوک2
جوک1
دانستنیها
حکایت زرنگی
شعر - طنز
سخن بزرگان1
عکس (2)

 

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 3
بازدید کل : 23115
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 3
بازدید کل : 23115
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید